میراث آریا: یک روز نوروزی برای رفتن به قلعه فلکالافلاک به سوی خیابان امام خمینی که به خیابان ۱۲ برجی هم معروف است، حرکت میکنم. قطرات باران بهاری آرام آرام و قبل از تماس با زمین گونههایم را لمس میکنند.
قلعهای بر بلندای تپه
بساط گلونیهای رنگارنگ (سربند و روسری زنان لک) در مسیر قلعه هم احساسی را در من زنده می کند. گلونی بخشی از هویت زنان سرزمینی است که گاه خطر حماسهها آفریدهاند.
قلعه فلکالافلاک ( سپهر سپهران) در بلندی و روی یک تپه درست در مرکز شهر خرمآباد و نزدیک رودخانه بنا شده است.
فلک الافلاک به دژ شاپورخواست و قلعه دوازده برجی نیز معروف است. دور تا دور قلعه را پوشش گیاهی متنوعی احاطه کرده و زیبایی این بنا را دوچندان کرده است. معماری بی همتا و شاهکاری جهانی درست است که این قلعه در زمان ساسانیان بنا شده، اما کارشناسان میگویند: این بنا در طول تاریخ توسط پادشاهان آل بویه، صفویان و قاجاریان نیز استفاده شده است.
گاهی محل زندگی پادشاهان بوده است، گاهی مکانی برای نگهداری از زندانیان؛ گاهی هم محل استقرار نظامیان حکومتی.قلعه طوری طراحی شده که امکان کاربردهای مختلف را به حاکمان میداده.
با وجود مرطوب بودن هوای خرمآباد به دلیل بارشهای زیاد، قلعه فلک الافلاک را با خشت و آجر و چوب و سنگ ساختهاند؛ مصالحی که در برابر رطوبت آسیبپذیر هستند. اما نکتهی مهم آن است که ساخت این قلعه در بالای تپه باعث شده تا بادهای دائمی به داخل ساختمان قلعه نفوذ کرده، اسکلت و پایه بنا را خشک نگه دارد. یعنی یک معماری بیهمتا و مهندسی شده که قطعا شاهکاری جهانی است. قلعه فلکالافلاک سال ۴۷ به شماره ۸۸۳ ثبت ملی شده است.
معماری و مهندسی همچنین موقعیت استراتژیک قلعه فلکالافلاک باعث شده که ثبت جهانی آن نیز در دستور کار قرار بگیرد، اتفاقی که ملزم فراهم کردن زیر ساختهایی از جمله آزاد سازی کامل حریم آن است.
باغ گلستان، با سراب و درختانی سر به فلک کشیده
برای خرید بلیط به ورودی قلعه مراجعه میکنم، پس از تهیه بلیط وارد محوطه باغ گلستان میشوم. دیدن نهرها و حوضهای آب که با ظرافت و هنر خاصی ایجاد شدهاند، چشم را مینوازد.
وجود چند عمارت با معماری یکسان و درختان سر به فلک کشیده باغ گلستان هم احساس خوشایندی را در من ایجاد میکند. زیبایی باغ گلستان به حدی است که گردشگران بدون گرفتن عکس یادگاری از آن خارج نمیشوند.
باغ گلستان خرم آباد دو قسمت است؛ قسمتی از آن در گذشته باشگاه افسران و یا مهمانسرای ارتش بود و افراد با اقامت در آنجا میتوانستند از چشمانداز زیبای آن لذت ببرند و قسمتی هم تا چندین سال قبل دانشگاه لرستان بود. در باغ گلستان غرفههای صنایع دستی هم به راه است. صنایع دستی از ماشته(جاجیم) و گلیم گرفته تا شیرینیهایش محلی گردشگران را به بازدید و خرید سوغاتی فرا میخواند.
قلعه فلکالافلاک سرافراز و ایستاده
پس از تماشای غرفههای صنایع دستی ، حالا با عبور از پلهها خودم را به قلعه فلکالافلاک میرسانم، ابرهای سیاه قلعه را احاطه کردهاند، اما فلکالافلاک همچون همیشه ایستاده و سرپا مشغول خوش آمدگویی به میمهانانی است که از اقصی نقاط کشور آمدهاند. فلک الافلاک هم مانند مردم سرزمینش مهربان است و میهمان نواز.
وقتی به بالای تپه میرسم و در کنار قلعه قرار میگیرم، تصویر زیبایی از خرمآباد پیش روی خود میبینم و در دل به جانمایی قلعه آفرین میگویم.
چاهی با رازهای سر به مهر
وارد قلعه میشوم و اتاقهایی را میبینم که قطعا روزگاری کاربردی داشته و هر کدام در خود داستانی سر به مهر دارند. اولین حیاط را که رد میکنم به طرف چاهی میروم که دست کند و عمق آن ۴۰ متر است. چاهی که حکایتهایی را از آن نقل میکنند، از اینکه روزی سیاه چال بوده تا محل نگهداری گنجینه.
هر چند به گفته کارشناسان چاه، آب مورد نیاز اهالی قلعه را در گذشته تامین میکرده است. عمق چاه آنقدر زیاد است که چشمانم تنها سیاهی را میبیند و دیگر هیچ.
جان پناه و کنگرههای اطراف قلعه، حیاط و تالارهای آن نمادی از هنر، دستانی است که قرنها پیش آن را به یادگار گذاشتهاند.
استحکام قلعه با استفاده از آجر،گچ و سنگ به حدی است که با گذشت صدها سال خم به ابرو نیاورده است. برجهای قلعه فلکالافلاک که در گذشته ۱۸ برج بوده و امروز ۸ برج باقیمانده به ابرهای سیاه آسمان دهن کجی میکند.
تلفیق هنر و طبیعت دژ شاپوری بر زیبایی و جذابیت این اثر تاریخی افزوده است.
آثاری به قدمت یک تمدن کهن
وارد موزه باستان شناسی و مردم شناسی میشوم، اولین چیزی که نگاهم را به خود جلب میکند، اشیا مفرغی هستند که قدمتی بسیار دارد.
بخشی از آثار موزه مربوط از غار کلماکره به دست آمدهاند، این آثار مربوط به دورهی هخامنشیان است. با دیدن هر اثر باستانی دلم غنج میرود، به راستی ما میراث دار فرهنگ و تاریخی هستیم که هر کدامشان به اندازه یک کشور و ملت حرف برای گفتن دارند.
قدمت برخی آثار به بیش از دو هزار سال و حتی بیشتر برمیگردد. شلوغی موزه به حدی است که برای عبور به هم تنه میزنیم، دالان و راهروهای باستان شناسی را یکی پس از دیگری طی میکنم تا به موزه مردم شناسی میرسم.
محل احتمالی حبس آیت الله کاشانی
قبل از رفتن به موزه مردم شناسی در یکی از راهروها متوجه علامتی میشوم که روی آن نوشته محل احتمالی حبس «آیت الله کاشانی».
پایین میروم در آنجا یک اتاقک کوچک است که یک سجاده، یک جلد قرآن، عمامه و کاسه سفالی خودنمایی میکند. یکی از گردشگران که برای دیدن محل حبس پشت سر من قرار میگیرد، میگوید: «چگونه این فضای کوچک را تحمل کردهاند.».
یکی دیگر از که از اهالی لرستان است پاسخ میدهد: « پنجره دارد، از طرفی تهویه هوا در اینجا مورد توجه قرار گرفته است.»
صحنه های واقعی از فرهنگ و تمدن مردم لرستان
وارد موزه مردم شناسی که میشوم، گذشته مادر بزرگان و پدربزرگانی در ذهنم مجسم میشود که هر کدام داستان و حکایتی دارند.
موزه مردم شناسی صحنههای واقعی از فرهنگ و تمدن کهن مردم سرزمینی است که بنابر مستندات خاستگاه اولیه بشر بوده است.ماکتهای مربوط به مراسم پرس (عزا)، مشکه و مالار (مشک وسیله ای است از پوست بز که آنرا به یک سه پایه به نام مالار میآویزند، مشکه را پر از ماست میکنند و آنقدر آنرا تکان میدهند تا رقیق شده و با اضافه کردن آب سرد کره و دوغ از هم جدا شود)، گلیم بافی و قالیبافی، چیت بافی (سیاه چادر) من را تا سفری دور میبرد.
یک لحظه میان ماکتها گم میشوم و چهره زنانی را میبینم که در ورتاوه ( محل پخت نان که ساج یا تابه در آن قرار دارد. ) مشغول پختن نان تیری( نان محلی که مانند نان لواش نازک است و از چوبی به نام «تیر» یا «ترکه» برای نازک کردن چونه آن استفاده میکنند.) هستند.
گردشگران کنار ماکت زنان و مردانی که هر کدامشان معرف یک آیین و سنت است ، عکس یادگاری میگیرند.
کمی که جلوتر میروم دیدن انواع سازهای محلی لرستان هم من را به وجد میآورد.
از کمانچه شخصی علیرضا حسین خانی گرفته تا کمانچه ساخت محمد حسن کاکاوند و دهل و تنبکی که در مراسمجشن و عزا کاربرد داشته است.
در گذر از راهرو و دالانهای موزه قلعه فلکالافلاک باد خنکی میوزد و حالم را جا میآورد، نه تنها معماری قلعه فلکالافلاک یک شاهکار منحصر به فرد است بلکه ساخت آن روی تپه هم مثال زدنی است.
بی آنکه متوجه زمان باشم چند ساعتی را در قلعه گذراندهام و اکنون با تاریکی هوا و نزدیک شدن به آخر وقت فعالیت این مجموعه بازدید امروز من نیز رو به پایان است. آنچه در این گزارش روایت کردم تنها گوشهای از عظمت فرهنگ، تمدن و تاریخی است که این مجموعه غنی و بینظیر در دل خود جای داده و بیان جزئیات کامل آن ساعتها و شاید روزها زمان میخواهد. اما آنچه مسلم است؛ شنیدن کی بود مانند دیدن.
گزارش از: نسرین صفربیرانوند
انتهای پیام/
انتهای پیام/